چه فایده دارد که به یاد بیارم ،
اهل کجای جهانم ؟
که بگویم ترا در کوچه های کدام شهر گم کردم !
از آب کدام رود نوشیدم !
در سایه کدام ابر خوابیدم
و کبوتر کدام آسمان ،
فضله بر شانه ام انداخت !
سرزمین من کفش های من است !
کفشهایی که هرگز ،
از حصار مهربان گربه ای خفته خارج نشدند !
گربه ای که دوستش دارم !
وقتی با نوازشم به خواب می رود !
وقتی با صدایم بیدار می شود !
وقتی خمیازه می کشد ،
گشنه می شود،
خود را به خواب می زند!
لهجه ام شبیه شوری آب دریاچه چیچست
و تلخی آب بندری دور ،
در جنوب بابونه است !
با تکرار نام تو دهانم را شیرین کنم !
با دنبال کردن خیال تو ،
راه خانه ام را پیدا کنم !
تنها به یاد آوردن نشانی توست ،
که به یاد می آورم ،
اهل کجای جهانم !